در چند سنه اخير تعاريف جديدي در دامنه بازاريابي و فروش مشابه بازاريابي ويروسي، چريكي، عصبي و… وارد شده اند كه قصد آنها تاثيرگذاري هر چه بيشتر بر ذهن مشتري هدف است. اگر در گذشته و در سيستم فروش سنتي صاحبان مشاغل علاقه مند بودند از هر قشري براي كالاي خود مشتري داشته باشند، امروزه با مشخص كردن دسته اي خاص از مشتريان هدف به خدمات دهي بهتر و داشتن مشتري وفادار تاكيد مي شود.برندينگ و بازاريابي عصبيايجاد يك برند قوي، منظور نهايي همهي كسبوكارهاست. شناساييِ يك محصول، پيش از آنكه بدست فرهنگ فني و تجربه ما حاصل شود، ثمرهي اعتمادي است كه ما به يك برند ميكنيم. از همين روي، بزرگترين سرمايه و دارايي يك سازمان يا يك شركت، تبديل شدن به برند است. به همين دليل، نتيجهي تمام تلاشهاي بازاريابي در يك شركت، متوجه شناختن نيازهاي مشتري، فعاليتهاي تبليغاتي و درنهايت، مديريت برند و ارزش افزايي برند ميشود.
برجستهترين متخصصانِ برندينگ معتقدند نامهاي تجاري براي نيرومند بودن، همواره نيازمند ارزيابي و تجديد استراتژيهاي خود هستند. با رشدِ سودآور و افزايش قدرتِ خريد در وسط جوامع گسترش مكشوف و در حال توسعه، روزبهروز حساسيت خريد و جايگاه برند، باره پروا بسياري از مصرفكنندگان قرار گرفته است. از همين رو، اغلب محققان بازار در مانع و دار كشف روشهايي براي ارتقاي جايگاه اثربخشي فرآورده از ديد مصرفكنندگان با انواع شيوه هاي بازاريابي هستند.
از جمله ابزارهاي توسعه و پژوهش بازار، پيش از پيوند نوروساينس (علوم اعصاب) با حوزهي بازاريابي، نظرسنجيها، امتيازدهيهاي الكترونيك (يا حضوري) و ديگر روشها مثل مطالعهي رفتار كاربران در اثناء جستجو در اينترنت يا مطالعهي دادههاي استخراج شده از شبكههاي اجتماعي است.
همهي اين تلاشها به محققان يك نكتهي كبير را مقاوم كرده است: روشهاي معمول تحليل رفتار مصرفكننده، به معرفي درستِ رفتارهاي مصرفكننده منجر نميشود.
عوامل زياد زيادي از جمله عوامل ناخودآگاه، مشوقها، محدوديتهاي زماني و دانستن خفقان در حين يك نظرسنجي ميتواند عامل انحراف از ثبت واقعيات مربوط به دلايل خريد يك فرآورده از برند خاص باشد. از اين رو، رسيدگي تداعيهاي ذهني، تصويرسازيهاي عصبي و تكنيكهاي مترقي تحليل فرآيند ناخودآگاه، ميتواند راهگشاي فهميدن ذهن مصرفكننده و انگيزه ها شكست يا كاميابي يك بازاريابي باشد.
بازاريابي عصبي يك بازاريابي دايناسوري!مغز رئيس تمام رفتارهاي مصرفي ماست. مغز براي كاركرد درست، نيازمند انرژي بسياري است. در حالي كه مغز فقط 2% از وزن تن ما را ساختن ميدهد، ولي تقريباً 20% از انرژي موجود در بدن را مصرف ميكند.
تقريباً تمام فعاليتهاي روزانهي ما توسط مغز ساماندهي شده و بدون آگاهيِ ما، اين رويهها صورت ميپذيرند. اين نكته تغيير ناپذير ميكند كه چرا 80% از انرژي مصرفشده در مغز، صرف ابقاء در "حالت استراحت" يا "حالت پيشفرض" ميشود. حالتي كه ذهن بسياري از پژوهشگران علوم اعصاب را درگير خويش كرده است.
به راستي ما تنها از 20% از مغزمان به صورت خودآگاه بهرهگيري ميكنيم. همينطور به علت تمركز بر روي خطرات بالقوه، ما نميتوانيم از دسته اعظمي از حواسمان استفاده كنيم. چرا؟ به علت گرايش انسان به بقا و ادامۀ حيات. صحيح است كه ما در قرن 21 حيات ميكنيم، اما مغز ما حاصل ميليونها سنه تكامل است. در مغز انسان قسمتي به نام كمپلكس R يا مغز خزندهاي (Reptilian Brain) وجود دارد كه بقاي انسان به طور مستقيم تحت كارايي اين سرنوشت از مغز است. اين بخش پيشاكلامي مغز، پيامهاي پيچيده را فهم نميكند و به تعقيب دوري از درد و خطرات جانبي است.
آيا الي به حال با صداي تركيدن بادكنك از جا پريدهايد؟ آيا تا به حال نگاه سنگين يك شخص را از پشت سرتان حس كردهايد؟ آيا نسبت به حركت تند فرد كناري خود به سرعت بازتاب نشان دادهايد؟ خب، اگر لغايت به حال چنين تجربياتي را داشتهايد، بايد بگوييم كه مغز خزندهايتان به نكويي پيشه ميكند.
اين تقسيم از مغز ما زياد خودخواه بوده و در مواقع ضروري، از ميانبرهاي ذهني بهرهگيري ميكند. مهمترين خاصيت تقسيم خزندهاي مغز انسان، پردازش انگيزش تصويري بدون استفاده از كورتكس ديداري مغز است. اين دقيقاً همان دليلي است كه ما تصاوير را بر واژه ها و آزمودن را بر روشنگري دادن چيزها ترجيح ميدهيم. آنتونيو دامسيو (Antonio Damasio) عالم نامدار علوم اعصاب ميگويد:
ما ماشينهاي متفكري كه احساس ميكنند نيستيم. ما ماشينهاي احساساتي هستيم كه انديشه ميكنيم.
بازاريابي عصبي به اين علت مفيد است كه مغز انسان براي پردازش كارساز تصميماتي كه بايد در درازا روز بگيرد به يكسري ميانبرها تكيه مي كند. دانشمندان توانسته اند شمار زيادي از اين ميانبرها را كشف كنند كه كمك ابهت به بازارياباني است كه به دنبال ترغيب مصرف كننده براي تصميم به خريد هستند. در پيوسته با مديران ايران به اتفاق شويد الي با ۶ تكنيك اثبات شده بازاريابي عصبي آشنا شويد و با به كارگيري آنها در تارنما خود آنرا جذاب تر و گيراتر كنيد.
۱- از عنصر كميابي براي ترغيب بازديدكنندگان به خريد كاربرد كنيد.مردم چيزهايي را مي خواهند كه نمي توانند داشته باشند. در ضمن وقتي از يك چيزي به تعداد ناچيز موجود باشد مشتريان به نيرو به طور ناخودآگاه احساس بايستگي خريد مي كنند قبل از اينكه اين محصول تمام شود. اين نكته هم براي وقتي كه شمار محدودي از يك محصول هستي دارد صحيح است هم براي هنگاميكه يك چند محصول براي مدت سررسيد محدودي هستي دارند.
اگر خريدار بدانند يا دريافتن كنند مي توانند هر وقت كه به سايت شما راز بزند خريد كنند هيچ ضرورتي براي تصميم گيري تند براي خريد نمي بيند.
اما اگر به او آگاهي دهيد كه شمار محدودي از يك فرآورده وجود دارد يا تخفيفي براي يك سررسيد اندك هستي دارد، شما بي درنگ احساسي در مشتري نهفته برپايي مي كنيد كه قبلا هستي نداشت، دانستن بايستگي خريد.
چرا؟ چون ملت ذاتا از “از دست دادن” متنفرند و وقتي دانستن كنند در حال از دست دادن چيزي هستند تند اقدام مي كنند.
مي توانيد در سايت ها ايراني فروش اينترنتي استفاده از اين تكنيك را مشاهده كنيد. كالايي را با زمان محدود با تخفيفي اخص براي فروش پيمان مي دهند و مخاطب حتي اگر نيازي به آن نداشته باشد، آن را مي خرد.
۲-براي يك فرآورده ويژه چند گزينه به بازديد كننده توصيه بدهيد.مردم همنشين دارند كه گزينه هايي براي انتخاب داشته باشند. در درستي مغز انسان طوري ساخته شده است كه چيزها را با هم مقايسه كند. وقتي يك گزينه پيش رو داشته باشيم، تصميم گيري بسيار مشكل خواهد شد. خيلي از ملت تا زماني كه تحت شرايطي پيمان نگيرند، نمي دانند چه مي خواند.گزينه يا گزينه هاي ديگري كه در كنار محصول اصلي براي خريد توصيه مي دهيد، به عنوان سنجه سنجش ديده مي شوند. براي نمونه شما دو نوع تردميل براي فروش داريد. يكي از آنها دستگاهي معمولي است و قيمتش ۵۹۹ دلار است كه بها معقولي است. ديگري ويژگي هاي خاصي دارد (مثلا حسگر ضربان قلب) و قيمتش ۱۱۰۰ دلار است كه براي اكثر خريداران قيمت فوقاني است.
براي اينكه اين تفاوت بها كمتر به چشم بيايد، مي توانيد يك گزينه ي ساير نيز اضافه كنيد. در اين مثال مي توانيد يك مدل سوم نيز اضافهكنيد كه خيلي مانند به مدل ۱۱۰۰ دلاري است ولي قيمتش ۱۴۰۰ دلار است.
با ورود گزينه سوم، مشتري تفاوت قيمت را كمتر متوجه مي شود و با دقت اكثريت مزايي مدل ۱۱۰۰ دلاري را رسيدگي مي كند. او مدل ۱۱۰۰ دلاري را با دستگاه ۱۴۰۰ دلاريكه گرانتر است مقايسه مي كند و دستگاه قيمت پايين را به عنوان گزينه ي خريد ناديده مي گيرد.
۳- از مرجع سازي براي كمك به بازديد كننده براي توجيه انتخابش استفاده كنيد.مردم در تصميم گيري معمولا گرايش دارند به اطلاعات اوليه تكيه كنند. آن اطلاعات اوليه مرجع سنجش خواهند شد. براي نمونه قيمت اوليه اي كه براي يك ماشين پيشنهاد ديتا مي شود به عنوان مرجع ديده مي شود. در ادامه گفتگو براي خريد اگر بها از بها پيشنهادي اوليه كمتر شود، خريد از نظر خريدار بخردانه و توجيه پذير خواهد شد، حتي اگر قيمت تفريق يافته هم از ارزش واقعي آن ماشين بيشتر باشد.